طرح همراهی با کسب و کار های دیجیتال – خدمات راه اندازی رایگان سایت

Imazh-Logo-white
استودیو برندینگ ایماژ

بیل ، اِد و یک سطل آب؛ داستانی از تفکرات جدید!

bil

زندگی انسان ها همیشه درگیر عقاید آدم های دور اندیش و بد اندیش بوده. این دو گروه، با مجادلات و درگیری هایشان باعث شده اند انسان به دستاورد های بزرگی برسد. از رویای پرواز گرفته تا فتح دورترین نقاط اقیانوس ها. همیشه کسانی بوده اند که مدام کج اندیشی کرده و بی هیچ دلیلی سعی بر جلوگیری از کارها کرده اند و در مقابل آنها، همیشه انسان های بی پروا و دوراندیشی بوده اند که آن اتفاق های باور نکردنی را رقم زده اند.

پس باید بدون اغراق بگوییم که:

دنیا و پیشرفت هایش، همیشه مدیون ذهن های خلاق و دیدگاه های متفاوت بوده اند!!

یک جایی به بعد، باید از رفتارها و اعتقادات قدیمی دست بکشی

داستانی که در زیر آمده، نمونه ی بارز یک از خودگذشتگی و البته ایستادن جلوی افکار قدیمیست.از یک جایی به بعد باید از این رفتار ها و عقاید دست بکشی و کار درست را انجام بدهی، همان کاری که شخصیت دور اندیش داستان یعنی “بیل” انجام داده!

در یک روستای زیبا و خوش آب‌ و هوا ، خانواده‌های اندکی زندگی می‌کردند. زندگی در این روستا بسیار جالب بود، اما یک مشکل وجود داشت. مشکل مردمان آن روستا این بود که اگر در آن‌جا باران نمی‌بارید، هیچ آبی برای مردم وجود نداشت. برای حل این مشکل بزرگان روستا تصمیم گرفتند که از اهالی روستا برای ارسال آب به آن‌جا استفاده کنند. دو نفر از اهالی نزد بزرگان رفتند و طرحی را به آن‌ها پیشنهاد دادند. آن‌ها می‌گفتند که ما هر روز مقدار زیادی آب را به روستا می‌آوریم و شما در قبال آن به ما پول بدهید.آن دو نفر برای این‌که انگیزه‌ی بیش‌تری برای رساندن آب به روستا داشته باشند، با یک‌دیگر مسابقه می‌دادند و در مقابل پول بسیار اندکی دریافت می‌کردند.

مشکل مردمان آن روستا این بود که اگر در آن‌جا باران نمی‌بارید، هیچ آبی برای مردم وجود نداشت

یکی از آن دو نفر که اِد نام داشت در اولین بار برنده شد. او از دو سطل بزرگ که از گالوانیزه ساخته شده بودند، برای حمل آب استفاده می‌کرد. او با دو سطل به کنار دریاچه‌ای که یک مایل دورتر از روستا قرار داشت می‌رفت. هنگامی که او سطل‌ها را پر از آب می‌کرد، خیلی شتابان به روستا برگشت و آبها را در یک تانکر بزرگ در روستا خالی می‌کرد. او هر روز صبح زود قبل از این‌که دیگر اهالی از خواب بیدار شوند، بیدار می‌شد و به همراه دو سطل خود به سمت دریاچه می‌رفت و تا ظهر به سختی کار می‌کرد و تانکر را پر از آب می‌کرد. او می‌دانست که هر چه آب بیش‌تری بیاورد، پول بیش‌تری به دست می‌آورد.

نفر دیگر که بیل نام داشت، پس از چند روز کارکردن ناپدید شد و برای چند ماه همه از آن بی‌خبر بودند. با ناپدید شدن بیل، اِد خوشحال شد چون رقیب دیگری نداشت که بخواهد او را به تلاش بیش از حد وادار کند. بیل به جای این‌که همانند اِد دو سطل گالوانیزه را در دست بگیرد و هر روز صبح زود به سمت دریاچه برود، نامه‌ای به اِد نوشت. بیل در آن نامه می‌گفت: که یک برنامه‌ی تجاری طراحی کرده و با جمعی از سرمایه‌گذاران مشغول به کار شده است و پس از گذشت چند ماه به همراه همکاران خود که همگی سرمایه‌دار و تاجر هستند، به روستا برمی‌گردد. او می‌گفت: من با کمک تیم خود می‌توانم یک پروژه‌ی لوله‌کشی آب به روستا را طراحی کنم. در این طرح من می‌خواهم آب دریاچه را از طریق لوله‌کشی به روستا وارد کنم و دیگر به دو سطل گالوانیزه‌ی تو نیازی نیست. بیل ادعا می‌کرد که آب لوله‌کشی بسیار تمیزتر و سریع‌تر از دو سطل گالوانیزه‌ی اِد به روستا می‌رسد و به اهالی روستا آرامش خاطر بیش‌تری می‌دهد.

با ناپدید شدن بیل، اِد خوشحال شد چون رقیب دیگری نداشت که بخواهد او را به تلاش بیش از حد وادار کند.

اِد که برای نگرانی بهداشتی نبودن آب به اهالی روستا حق می‌داد به فکر فرو رفت و تا حدی با بیل موافق بود. از طرف دیگر بیل می‌دانست که با خطوط لوله‌کشی، آب می‌تواند در 24 ساعت شبانه‌روز و هفت روز هفته وارد روستا شود و مشکلات ناشی از ارسال آب با دو سطل را از بین ببرد. هم‌چنین استفاده از لوله‌کشی آب حدود 75 درصد ارزان‌تر از پولی که به بزرگان روستا به اِد می‌دادند. اهالی روستا که می‌دانستند گفته‌های بیل صحیح هستند، با او موافقت کردند. اِد که کار خود را در خطر می‌دید، دو سطل گالوانیزه‌ی دیگر خرید تا بتواند آب بیش‌تری را بیاورد.

اِد که کار خود را در خطر می‌دید، دو سطل گالوانیزه‌ی دیگر خرید تا بتواند آب بیش‌تری را بیاورد.

در این مدت که بیل و همکارانش مشغول پیاده سازی طرح لوله کشی بودند و سخت کار میکردند، اِد هر روز سطل های بزرگش را پر از آب میکرد و از پایین رودخانه برای روستا آب می آورد و چون رقیبی نداشت، حسابی سود میکرد. او حتی دو کارگر جدید اضافه کرده بود و قیمت آب را بخاطر نداشتن رقیب، بیشتر کرده بود!

پس از مدتی، اِد که از فرط بلند کردن سطل های بزرگ دچار کمر درد شده بود، به سختی میتوانست سطل های بزرگش را پر از آب کند، همچنین بعلت فاصله زیاد رودخانه تا روستا نیز، نیمی از آبی که در سطل ها بود، در اثر تلو تلو خوردن، روی زمین میریخت. از لحاظ بهداشتی هم که فقط نارضایتی مردم روستا را در پی داشت. بنابر این رفته رفته، دستمزد کمتری میگرفت و همچنین اوضاع کمرش بدتر میشد.دو کارگرش دیگر تحت امر او نبودند و با مبلغ کمتری نسبت به او، به مردم آب میفروختند و حالا رقیبش شده بودند !

در همین حین، بیل و همکارانش پروژه ی لوله کشی را به اتمام رساندند.اولین باری که آب از لوله ها عبور کرد و وارد روستا شد، اِد ناچار و درمانده، به چوب دستی اش که از درد کمر به دست میگرفت تکیه کرد و در ذهنش حرف های بیل مرور میشد و با خودش افسوس میخورد که ای کاش، در این پروژه، به کمک او میرفتم تا حالا سهمی هم نصیب من میشد. نه این درد کمر لعنتی!!

اِد ناچار و درمانده، به چوب دستی اش که از درد کمر به دست میگرفت تکیه کرد و در ذهنش حرف های بیل مرور میشد و با خودش افسوس میخورد که ای کاش، در این پروژه، به کمک او میرفتم تا حالا سهمی هم نصیب من میشد. نه این درد کمر لعنتی!!

هنوز کار تمام نشده !!

وقتی که ایده ی شما اجرایی شد، حالا وقت انتقاد است. احتمالا سخت ترین و بی رحمانه ترین انتقادات را از طرف همان افرادی که بداندیش بوده اند خواهید شنید. حتی ممکن است در راه شما سنگ اندازی کنند، چون این ایده ها با عقایدشان اصلا و ابدا همخوانی ندارد!

همیشه بعد از ساخت ایده، باید مراقب آن بود و ایراداتش را برطرف کرد! حواستان باشد که هنوز کار تمام نشده!!

پس یادتان باشد که:

همیشه بعد از ساخت ایده، باید مراقب ان بود و ایراداتش را برطرف کرد! حواستان باشد که هنوز کار تمام نشده!!

نتیجه گیری !!

اگر تا به حال شک داشتید که ایده های نو جواب میدهند، پس به لوله کشی خانه اتان، سیستم برق رسانی و سیم کشی تلفن نگاه کنید! اگر کسی ایده پخش این هارا نمیداد، احتمالا باید ظرف های بزرگی برای شارژ کردن جریان الکتریسیته در خانه نگه میداشتیم تا هرروز از اداره برق، کمی روشنایی قرض بگیریم و آنقدر صفش طولانی میشد که احتمالا به شمع راضی میشدیم!!

شک نکنید که ایده شما جواب میدهد، پس آن را با کسانی که اهل فن هستند در میان بگذارید، خوب سبک و سنگینش کنید و بعد از آن دیگر وقت را از دست ندهید!!

مقاله های دیگر